با سلام و آرزوی توفیق؛ مراد از ولایت فقیه همان حکومت فقیه ۱ است و مراد از ولایت در اینجا سماوی و ماورائی نیست، بلکه همانطور که موسس نظام ولایت فقیه در کتابش در این رابطه تصریح دارند، یک امر اعتباری و عقلائی مانند ولایت پدر و جد پدری نسبت به اولادشان قبل از رسیدن به سن بلوغ است؛ ولایت فقیه در نظر امام نظیر حکومت و پاد شاهی فیلسوف است که افلاطون به آن معتقد بود.
اگر افلاطون به نظامی معتقد بود که در رأس آن شاه قرار دارد و از آن به «فیلسوف شاه» تعبیر می کرد، آیا این را یک امر آسمانی می دانست؟ خیر، بلکه چون وی معتقد بود انسان ها نهادشان در خلقت متفاوت، و حکومت نیز یک امر فنی و تخصصی و مدیریتی است، مناسب ترین ا فراد برای این امر، حکیمان و فیلسوفان هستند.
امام نیز معتقد بود جامعه ای که اکثریت آنان را مسلمانان تشکیل می دهند و علاقه به حکومت اسلامی دارند و می خواهند احکام اسلام درباره آنان به مرحله اجرا درآید، طبعاً این مردم می خواهند از یک طرف نظامشان را خودشان انتخاب کنند و از طرف دیگر میخواهند که این نظام، متعهد به باورها و اعتقاداتشان باشد؛ بنابراین نظام از یک طرف مورد انتخاب آنان باشد(جمهوری) و از طرف دیگر آن نظام عهده دار رعایت احکام و پیاده کردن ارزش های اسلامی باشد (اسلامی). پس نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که دارای شکل و محتوا است و شکل آن جمهوریت و محتوای آن را اسلامیت می سازد و این نظام به طور طبیعی اگر در رأسش کسی باشد که دین شناس بوده یعنی فقیه، عادل، امین و توانا باشد، این نوع حاکمیت را ولایت فقیه مینامند؛ در حقیقت، حضور فقیه در صحنه سیاسی و حاکمیتی، برای پاسداری از اسلامیتی است که مردم آن را هم می فهمند و هم می خواهند و حاکمیت و نظارت فقیه برای این است که قوای سه گانه با نظارت او و حضورش در حاکمیت از احکام، مقررات، حدود و اهداف اسلام عدول نکرده و منحرف نشوند.
۲- ولی فقیه از دو کلمه ولی و فقیه تشکیل شده است. ولی، صفت مشبهه است که از ماده ولاء، ولایت و مولی گرفته شده است و برای آن معانی متعدد ذکر کرده اند. مرحوم امینی در الغدیر حدود سی معنا برای آن آورده است. مراد در اینجا از آن، همانطور که در پاسخ سوال یکم تا حدودی توضیح داده شد، به معنی حاکمیت ، رهبری سیاسی، حکمرانی و حکومت است و گاهی از آن صاحب اختیار بودن نیز تعبیر می شود. ولیّ، به معنای حاکم، فرمانروا ، حکمران و صاحب اختیارات سیاسی جامعه است. از کلمه فقیه نیز که با فقاهت، فقه و تفقه هم ریشه است، گاهی معنای لغوی آن اراده می شود که به معنای فهمیدن و فهیم بودن آمده است، ولی مراد از آن در اینجا به معنی یاد شده نیست بلکه فهم خاص و مقید است؛ در اینجا مراد از این عبارت این است که شخص، در اثر مهارت های علمی و ریاضت های طولانی فکری و مطالعاتی، به درجه ای برسد که قدرت استخراج و استنباط احکام الهی را از منابع اولیه تشریع (کتاب خدا) و سنت نبوی و سیره اهل بیت و عقل به دست آورد و این قدرت در اثر تکرار مستمر و مباحثات مداوم، به صورت اخلاق و ملکه ذهن و صفت برای او در آید. طبعاً چنین کسی به دلیل اینکه دارای چنین جایگاه علمی و معرفتی ای شده است، نه تنها در فهم قرآن و سنت، استاد و ماهر خواهد بود، بلکه طبعاً در علوم دیگری که در این مقوله دخیل بوده و اثرگذارند مانند علم رجال ، علم حدیث ، اصول فقه ، خود فقه، ادبیات عرب ، منطق، تفسیر و امثال ذلک هم باید صاحب نظر باشد؛ در هر صورت کسی که قدرت استنباط احکام الهی را از منابع تشریع به صورت اجتهادی به دست آورده است، فقیه نامیده شده و آثاری بر وی مترتب می شود که یکی از آن آثار، این است که می تواند به دلیل آن که حلال و حرام خدا را می داند ، دربارۀ دین اظهار نظر کرده و فتوا دهد و نیز می تواند در امور معطل مانده مردم – اگر بخواهند – وارد شده و دخالت کند و مادامی که مردم از او نخواسته اند و به او رجوع ننموده و به اصطلاح فقهی با وی بیعت نکرده اند و به اصطلاح اندیشه سیاسی، مادامی که از راه قانونی و رسمی او را برنگزیده و انتخاب نکرده اند، اگرچه صلاحیت ولایت و حکومت کردن را دارد ،اما ولی فقیه و حاکم بالفعل مسلمانان نیست .بنابراین ولی فقیه کسی است که پس از رسیدن به درجه فقاهت و اجتهاد و پس از احراز توانائی ها ، عدالت ، امانت و صداقت او از طریق خود مردم و یا از طریق نهادی که از طرف مردم معین و معرفی شده است، انتخاب و برگزیده شود و وظایف و اختیارات او نیز همان وظایف و اختیاراتی است که مردم ،قانون و شرع از او خواسته اند و طبعاً محدوده ، سعه و ضیق وظایف و اختیارات وی، تابع نظام و قانون اساسی است که برای سامان دهی یک کشور به رسمیت شناخته شده است. به همین جهت ولی فقیه نسبت به فقیهان دیگر دارای ولایت نیست و آراء و فتاوای فقهی او، درباره مقلدان فقیهان دیگر قابل استناد نبوده و برای مقلدان مجتهدان دیگر حجت نیست چراکه او از این نظر ، دارای ولایت و حق حکمرانی نمی باشد بلکه حوزه اختیارات او،فقط در موارد مربوط به حکومت است.
۳- مراد از کلمه ولایت مطلقه فقیه همان ولایت عامه فقیه است. این کلمه که پس از بازنگری به قانون اساسی افزوده شده هدفش این نبوده که فقیه، آن قدر ولایتش وسیع و گسترده است که هیچ شرط و قیدی را بر نتابد. قائل شدن به اینکه ولی فقیه حتی بر خود قانون هم ولایت داشته باشد، قطعاً برداشت نادرستی است، چراکه ولایت به این معنا از شئون علم مطلق، قدرت مطلقه و مالکیت علی الاطلاق است و اینها از مختصات خداست. رسول خدا (ص)هم مقید به اطاعت از قانون و اسلام است، کمااینکه ائمه(ع) هم مقید به اطاعت از اسلام ،قوانین اسلام و خدا هستند و اگر مقید نبودند که معصوم نبودند. طبعاً فقیهان ما به طریق اولی از حدود و قیود زیادتری برخوردارند، چون اگر درباره رسول خدا و امامان احتمال خطا داده نمی شود، در فقیهان این احتمال کاملاً وجود دارد . امامان ما به دلیل اینکه از علم بیشتری برخوردارند و علمشان از رسول خدا و امامتشان از ناحیه خدا است و در امامت آنان رای مردم و خواست آنان کوچکترین تاثیری ندارد(البته حساب امامت و بالطبع ولایت مطلقه آن بزرگواران، از حساب ولایت ظاهری که همان رهبری سیاسی است، جداست)، دارای مقاماتی هستند که عقول بشر از رسیدن به حقیقت و کنه آن عاجز و ناتوان است، ولی ولایت فقیه یک امر اعتباری، اجتماعی و عقلائی است . به همین جهات است که امامت، دایرمدار سن خاص و شرایط ویژه نیست؛ امامت مانند نبوت ، یک امر اعطائی از طرف خداست، ولی ولایت فقیه یک امر عرفی، عقلی و بشری است و لذا ممکن است فردی مدتی دارای شرایط ولایت باشد و مدتی هم آن را از دست بدهد . به همین جهت است که امام در کتاب ولایت فقیه فرموده اند:” اگر فقیهی عدالت را از دست دهد، خود به خود از ولایت افتاده و منعزل می شود نه اینکه احتیاج به عزل دارد”.
پس تفاوت میان ولایت فقیه و ولایت امامان و امامت بسیار روشن است و مراد از مطلقه بودن، فوق قانون بودن نیست، بلکه مراد این است که فقیه عادل، وقتی که در رأس حکومت قرار گرفت، حکومتش در محدوده احکام فرعیه نیست بلکه مانند همه حکومت ها، همه اختیارات حکومتی را که حاکمان دیگر در محدوده قانون دارند، فقیه هم با رعایت قانون اساسی و احکام اسلامی، آنها را -اعم از اولیه و یا ثانویه- دارد. اتفاقاً فقیه عادل، به همین دلیل که فقیه و عادل است، با محدودیت ، نظارت و کنترل بیشتری روبرو است و او بیش از دیگران باید مراقب قانون و مقررات باشد.
۴- از توضیحاتی که در بندهای دوم و سوم آورده شد، به روشنی به دست می آید که ولایت ولی فقیه، پدیده ای بدیع و آسمانی نیست. هر کاری را که حاکمان دیگر در حوزه حکومت می توانند انجام دهند، فقیه هم اگر به ولایت و حکومت برسد همین کارها را انجام می دهد و به این جهت امام خمینی(ره)هم اصرار داشتند که بگویند ولایت فقیه یک امر عرفی و اجتماعی است. از طرفی شرایط وی که در بندهای گذشته به آنها اشاره شد نیز ماورایی نیست بلکه فرد، با ریاضت های علمی، عملی و اخلاقی است که واجد آنها می شود و طبعاً هر کسی که چنین باشد، از طرف امامان معصوم مجاز دانسته شده که دیگران به وی رجوع کرده و تکالیف دینی خود را از او بپرسند و مطابق نظرش عمل کنند و یا در میان آنان مطابق نظرات امامان معصوم، قضاوت و داوری کند. لذا اگر مردم با بودن چنین افرادی به کسانی رجوع کنند که این شرایط را ندارند، در حکم این است که به طاغوت مراجعه کرده اند.
لذا اگر کسی دارای این خصوصیات شد و مردم و یا مثلاً خبرگان منتخب مردم، او را به عنوان ولی و حاکم معرفی کردند، اسلام این نوع انتخاب را قبول کرده و امضا فرموده است.بنابراین ولی فقیه به عنوان شخص خاص، منصوب از طرف خدا نبوده و منصوب از طرف رسول خدا و امامان هم نیست، بلکه یا منتخب مردم است و یا منتخب نمایندگان آنان و به همین جهت کسانی که فقیهان را نواب عام امام زمان می دانند، نمی گویند که ایشان از طرف خدا و یا از طرف امامان منصوبند؛ هیچ فقیهی چنین مطلبی را نگفته است بلکه می گویند امامان از طرف خدا نصبِ عنوان فرموده اند؛ یعنی فرموده اند اگر کسی فقیه جامع الشرایط شد و مردم به وی مراجعه کردند و آنان مطابق روایات و احادیث ما اظهار نظر کردند، از طرف ما اظهار نظر کرده اند و ما این نوع اظهار نظر را قبول داریم. پس از طرف امام عنوان فقیه عادل، جعل( انتساب) شده و این عنوان ممکن است یک مصداق و یاممکن است ده ها مصداق داشته باشد. حالا چه کسانی می توانند تشخیص بدهند که فلانی و فلانی و فلانی مثلاً مجتهد و عادل هستند؟
طبعاً کسانی باید وارد شوند که قدرت تشخیص آن را داشته باشند مگر در صورتی که اجتهاد طرف و عدالتش، آن قدر روشن و ظاهر باشد که کسی درباره وی بر خود تردیدی راه ندهد.
5- از همین جا به روشنی به دست می آید که مراد از الحوادث الواقعه که در توقیع شریف حضرت صاحب(عج) آمده است، صرفاً احکام فقهی از قبیل حلال و حرام نیست ( به دلیل اتصاف الحوادث با کلمه الواقعه) بلکه مراد از آن، امور و کارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که پیروان امامان معصوم(ع) در جریان زندگی با آنها روبرو بودند و در حقیقت می خواهد بفرماید وقتی که دوران غیبت کبری آغاز می شود و شما از رابطه مستقیم و یا با واسطۀ نواب خاص با منبع وحی و امام معصوم محروم می مانید ، به طور طبیعی نمی توانید نسبت به آن امور بی تفاوت باشید و مجاز هم نیستید بر صاحب قدرت و حکومت جائر، رجوع کرده و آنان را تقویت کنید، بلکه بالعکس باید با آنان به مقابله برخواسته و از آنان دوری جویید. در این قبیل موارد باید به کسانی رجوع کنید که روات احادیث اهل بیت اند و نظرات و آرائشان از ملاحظه آن روایات به دست آمده است و مطابق آراء این قبیل افراد تصمیم گرفته و عمل کنید. منظور از حجت بودن هم در اینجا همان مستند و قابل استناد بودن است.
۶- در قرآن کریم ظاهراً در دو مورد روی اولی الامر تاکید و اطاعت آنان در ردیف اطاعت رسول خدا(ص) قرار گرفته است. یک جا فرموده است از خدا و رسول خدا(ص) و اولی الامر اطاعت کنید و در جای دیگر فرموده است اگر دربرخی امور، تنازع و اختلاف پیدا کردید ، به خدا و رسول خدا(ص) و اولی الامر رجوع کنید و مراد از اولی الامر در هر دو مورد یکی است . اولی الامر یعنی صاحب امر و چون اطاعت از اولی الامر عین اطاعت رسول خدا(ص) گفته شده است، پس نمی تواند هر صاحب قدرت و حکومتی باشد، چون معقول نیست مثلاً معاویه را از مصادیق اولی الامر در قرآن قرار دهیم . آنان باید طوری پاک و خالص باشند که اطاعتشان عین اطاعت رسول خدا حساب شود و لذا در روایات وارد شده است که مراد از آنان، امامان معصومند و شامل دیگران نمی شود. بد نیست این جریان را در اینجا بیاورم که در دوره سوم مجلس یکی از نمایندگان فاضل و روحانی ، در نطق قبل از دستور روایاتی که وارد شده و اولی الامر را امامان معصوم معرفی کرده است را با امام خمینی(ره) منطبق کرد و امام را به عنوان ولی فقیه و از مصادیق اولی الامر معرفی نمود. امام(ره) توسط مرحوم احمد آقا پیام دادند: مناصب و مقامات امامان معصوم(ع) را به دیگران و به فقیهان نسبت ندهید. منِ خمینی کجا و امامان معصوم (ع)کجا؟ حق آن است که اولی الأمر مورد اشاره در قرآن همان اهل بیت علیهم السلام هستند. طرفه آن که ولایت فقیه جامع الشرایط از بقیه حکومت ها در مقام مقایسه ضرر کمتری دارد؛ مشروط بر آنکه درست عمل شود. إنشاءالله.
—————————————-
1 – حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ ۱۴ بهمن ماه ۱۳۶۰ در جمع ائمه جمعه خوزستان می فرماید:”ولایت”، یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حد یک انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، “ولایت” مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است.